او می نویسد: «وقتی راه حل مشکل این است که «آنها باید تغییر کنند»، مشکل هرگز از بین نمی رود. “شما فقط می توانید کنار خیابان خود را کنترل کنید.”
خانم تواب توصیه میکند از خود بپرسید: اگر این شخص چیزی را تغییر نمیدهد، چه کاری میتوانم انجام دهم تا رابطه را متفاوت کنم؟ او گفت: «اینها مسائلی است که در این رابطه وجود دارد. اینها بخشهایی از آن مسائل هستند که میتوانم آنها را تغییر دهم، و اینها بخشهایی هستند که چیزهای من نیستند.»
خانم تواب در کتاب مثال «کلی» را ارائه میکند (او فقط از اسم کوچک استفاده میکند)، که بارها و بارها توسط برادرش «سوخته» عاطفی شده است. به جای اینکه کلی به این فکر کند که چقدر دوست دارد رفتار خود را تغییر دهد، کلی میتواند استراتژیهای مقابله با کنترل خود را یادداشت کند، مانند اجازه دادن به تماسهایش به پست صوتی تا در صورت آمادگی و زمانی که آماده است، آنها را بازگرداند و به او اطلاع دهد که موضوعاتی مانند سخن گفتن در مورد خواهر و برادر یا والدین ممنوع است.
تحمل خود را برای مکالمات دشوار افزایش دهید.
تغییر یک رابطه ناکارآمد همیشه مستلزم گفتن چیزهای سخت به یکی از اعضای خانواده است. خانم تواب گفت، اما این مهارتی است که هر کسی می تواند آن را توسعه دهد.
با یک گفتگوی عمومی شروع کنید. او گفت به خود یادآوری کنید که قاطعیت در مورد نیازها و مرزهایتان بی ادبانه نیست.
خانم تواب گفت، سپس، وقتی زمان خطاب به اعضای خانوادهتان فرا رسید، فیلمنامه خود را ساده نگه دارید. مردم اغلب گفتگوهای دشوار را به تعویق می اندازند زیرا به دنبال کلمات “درست” هستند. او به عنوان مثال گفت: «من نمیخواهم دیگر سر من فریاد بزنی» اشکالی ندارد و افزود: «راهی «زیباتر» یا کاملتر برای گفتن آن وجود ندارد.» او گفت (درمان همچنین می تواند به شما کمک کند نیازهای خود را شناسایی کرده و با آنها ارتباط برقرار کنید و یاد بگیرید آنها را بیان کنید.)
او گفت: «ما خودمان را فریب دادهایم که فکر میکنیم همیشه باید احساس راحتی کنیم، بنابراین حتی وقتی چیزهای سختی را بیان میکنیم، هدف ما این است که آن را بدون اینکه طرف مقابل ناراحت یا عصبانی شود یا توضیح بیشتری بخواهد بگوییم. “و این واقع بینانه نیست.”