پوپولیسم در سیاست غرب یک جهان بینی از پیش تئوری شده نیست. این از نارضایتی های نامطلوب به جای ایدئولوژی های موجود پدید آمد، و نظریه پردازان از آن زمان به دنبال آن هستند.
تعقیبکنندگان شامل دوستان بالقوه پوپولیسم، روشنفکرانی هستند که سعی میکنند برنامههایی را به ترامپیسم یا برگزیت یا هر آنچه در ایتالیا یا فرانسه اتفاق میافتد پیوند بزنند. اما منتقدان پوپولیسم نیز همیشه در تعقیب هستند و مشتاق یافتن جادوگر تاریک، اندوه بزرگی هستند که ایدههایش میتواند به ترسهایشان ببخشد.
در چند سال اخیر، این جستوجو باعث شد تا کرتیس یاروین، برنامهنویسی که سالها با عنوان «Mencius Moldbug»، نقدهای مجددی از لیبرالیسم مدرن نوشته بود، یک چهرهی مشهور را ایجاد کرده است، قبل از اینکه در اواسط تا اواخر دهه 2010 ظاهر شود. بخشی از بازیگران بزرگتر مرتجعین دره سیلیکون.
بر خلاف برخی دیگر از چهره های آن گروه، یاروین نیازی به کاریکاتور ندارد تا او را دشمن لیبرال دموکراسی نشان دهد. او صادقانه معتقد است که نظم کنونی – به نظر او، یک الیگارشی که توسط مجموعه ای از نهادهای نخبه اداره می شود (مانند این روزنامه) که او آن را “کلیسای جامع” می نامد – باید سرنگون شود و با یک سلطنت عصر دیجیتال جایگزین شود. پادشاه-مدیرعامل
در نمایه های یاروین، چه خصمانه و چه کنجکاو، می توانید نمایه ساز را ببینید که تلاش می کند این جهان بینی را به بحث های سیاسی عادی پیوند دهد. با کار کافی می توانید هرج و مرج 6 ژانویه را به عنوان یک بازی سلطنتی اولیه تفسیر کنید. از طرف دیگر میتوانید از ایدههای یاروین رامتر استفاده کنید و او را بهعنوان طرفدار رئیسجمهوری امپراتوریتر از حد معمول، فرانکلین روزولت از جناح راست بخوانید. اما هر کدام از این دو تفسیر، شکافی بین تخیل رادیکال او و سیاست واقعی آمریکا ایجاد میکند.
با این حال، شاید یاروین را نباید اساساً نظریهپرداز واقعیتهای سیاسی آمریکا خواند. در عوض، مطابق با ریشههای خود در صنعت فناوری، او یک نظریهپرداز واقعیت مجازی است و ادعای او برای سلطنت در واقع بهترین راه برای حکومت بر اصول نوظهور رسانههای اجتماعی است.
من در حین تماشای تصاحب توییتر توسط ایلان ماسک (که یاروین در مورد آن حرف های زیادی برای گفتن دارد) به این موضوع فکر کرده ام. از برخی جهات، آنچه اتفاق میافتد، طبق معمول سرمایهداری است: مدیرعامل جدید گارد قدیمی را اخراج میکند، به دنبال جریانهای درآمدی جدید است و غیره.
اما از جهات دیگر، تسلط بیشتر شبیه یک مبارزه سیاسی پیشامدرن است – درگیری بین قدرت کلیسایی و سلطنتی، بین روحانیون و یک پادشاه.
ماسک ادعا می کند که می خواهد توییتر به عنوان یک میدان شهر دیجیتال عمل کند. اما به نظر می رسد که این یک خطای دسته بندی است: رسانه های اجتماعی شامل می شود جنبههای یک تجربه میدان شهر، اما اساساً این یک واقعیت موازی بزرگتر است، یک نمونه اولیه از دنیای مجازی فراگیر که مارک زاکربرگ تاکنون نتوانسته آن را بسازد. این مکانی است که در آن مردم جوامع و اتحاد تشکیل می دهند، دوستی ها و روابط جنسی را پرورش می دهند، فریاد می زنند و معاشقه می کنند، تشویق می کنند و دعا می کنند. و همه اینها به صورت فراملی اتفاق می افتد، سیستم خود را در سراسر مرزها پخش می کند و در عین حال پلیس می کند که چه کسی می تواند از مرزهای خود عبور کند.
بنابراین این حس وجود دارد که توییتر نوع جدیدی از سیاست است، مکانی که مردم نه تنها از آن بازدید می کنند بلکه در آن ساکن می شوند. و برای یک سیاست بسیار مهم است که چه کسی قوانین شهروندی را تعیین می کند، چه کسی تبعید یا طرد می شود یا در زندان توییتر انداخته می شود. واکنشهای خشمآمیز و مشتاقانه به تصاحب ماسک شبیه واکنشهای خشمگین و مشتاقانه به رقابتهای ریاستجمهوری است، زیرا در هر دو مورد، تغییر رهبری واقعاً بر نحوه تجربه زندگی روزمره مردم تأثیر میگذارد.
با این حال، با این تفاوت اساسی که هنوز هیچ کس ایده قانعکنندهای از اینکه دموکراسی رسانههای اجتماعی چگونه خواهد بود، ندارد. بنابراین به جای انتخابهای انتخاباتی، گزینهها حکومتداری از نوع توئیتر است که قبلاً داشت، با طبقه روحانی که قوانین و هنجارها را تا حدودی مبهم و بر اساس الهیات مترقیگرایی کنونی، یا حکومت شخصیشدهای که اکنون با تزار ایلان اول دارد، اجرا میکند. صدور عفو در حالی که توضیح دادن الکس جونز برای همیشه در تبعید باقی خواهد ماند زیرا تزار دلایل شخصی برای نفرت از هر کسی که از مرگ کودکان سوء استفاده می کند دارد.
اگر این انتخاب باشد، تئوریهای سلطنت و الیگارشی به شدت به سیاست مجازی مرتبط هستند، حتی اگر به عنوان نظریههای جمهوری واقعی آمریکا بیش از حد به کار گرفته شوند. این برای نظریهپردازی مارکسیستی و همچنین تحلیل ارتجاعی یاروین صدق میکند: همانطور که «کلیسای جامع» مترقی او میتواند به طور بالقوه قدرت بیشتری بر توئیتر از آمریکا اعمال کند، یک میلیاردر یا طبقه «رئیس» راستگرا نیز میتواند به طور منطقیتری بر فضای مجازی تسلط داشته باشد. سیاست از یک واقعی
همچنین یک رابطه پویا بین قدرت مجازی و سیاست دنیای واقعی وجود دارد. اما هنوز نمی دانیم به کجا خواهد رفت. آیا متاورژن تا حدی توسعه خواهد یافت که مهمتر از آن باشد که چه کسی بر پادشاهی رسانه های اجتماعی حکومت می کند تا چه کسی کاخ سفید را اشغال کند؟ آیا واقعیت انتقام خواهد گرفت و حوزه مجازی را در معرض اقتدار دموکراتیک قرار می دهد و سیاست های قرون وسطایی خود را تنظیم می کند؟
در حال حاضر، با مشاهده حکمرانی ماسک، تنها چیزی که میتوانیم به طور قطع بگوییم این است که (در انتظار مشکلات درآمدی که همیشه پادشاهان را گیج میکند) خوب است که پادشاه باشید.