تا سال گذشته، جودی کامر بازیگر هرگز روی صحنه اجرا نکرده بود. کومر، 30 ساله، اهل لیورپول، انگلستان، که کار خود را از نوجوانی آغاز کرد، به مدرسه نمایش نرفته بود. صدا و حرکت را مطالعه نکرده بود. راحتی او در نمای نزدیک، مدیوم شات بود. او میدانست چگونه چهرهاش را آرام کند و صدایش را آرام کند و بقیه کارها را به دوربین بگذارد. کارگردانان تئاتری که او برای آنها تست داد اعتماد نداشتند که او بتواند صحنه را پر کند.
او گفت: «به نظر دست نیافتنی بود.
اما او اکنون یکی را پر می کند. در برادوی، در تئاتر جان گلدن در خیابان 45 غربی، چهره او دو بار بالای خیمه نقش بسته است. هنر برنده جایزه اولیویه “Prima Facie” – یک مونودرام صمیمی و دلخراش در مورد زنی که با پیامد تجاوز جنسی مبارزه می کند – کامر را نشان می دهد که با رنگ های صورتی، آرام، با کلاه گیس وکیل، چشمانش بسته است. همچنین نشان می دهد که او با لباس آبی شسته شده و جیغ می کشد. این نمایش که کامر برای اولین بار سال گذشته در لندن اجرا کرد، در 23 آوریل افتتاح شد و 100 دقیقه اجرا می شود. او برای همه آنها روی صحنه تنهاست. این معادل نمایشی آن است که اولین باری که اسکی میپوشید از کوه رانده میشوید یا قبل از اینکه شنا را یاد بگیرید از یک شیرجه بلند شوید.
Comer آن را کمی متفاوت بیان کرد. او گفت: «من خودم را هل دادم.
این در یک صبح یکشنبه در اواخر مارس، در یک میز خارج از راه در یک کافه West Village بود. کومر که از تغییر ساعت لندن به نیویورک خوشش آمده بود، با شلوار جین و ژاکت ماهیگیری زودتر از موعد وارد شده بود. (خودرویی، اما نه کاملاً ناشناس: رزرو به نام من بود، اما یک پیشخدمت قبلاً یک بشقاب شیرینی رایگان آورده بود.) یک گیره پلاستیکی موهای او را از صورتش دور کرده بود.
درباره آن صورت: کامر چشمانی گشاد، لبهای پر و رنگی غیرممکن از شیر و گل رز دارد. او شبیه یک الهه بوتیچلی به نظر می رسد که از بوم بیرون آمده و چند چکمه مچ پا بامزه پوشیده است. و با این حال، اگر کارهای قبلی او را دیده باشید – کمدی اکشن “پسر آزاد”، درام اکشن “آخرین دوئل”، فیلم صلیبی بی بی سی “کمک” و مهمتر از همه، رویای تب قاتل عجیب و غریب “کشتن حوا” – شما می دانید که زیبایی او معمولا کم جذاب ترین چیز در مورد او است. این زیبایی ماسکی است که او میتواند به میل خود آن را از بین ببرد و چیزی عجیبتر، تندتر و وحشیتر را در زیر آن نمایان کند.
شاون لوی، کارگردان فیلم «مرد آزاد» به من گفت: «مثل این است که جودی یادداشتی مبنی بر اینکه او فوقالعاده زیباست را دریافت نکرده است. جودی علاقه ای به تکیه بر ظاهر فیزیکی خود ندارد.
برخلاف بسیاری از هنرپیشههای زیبا، کامر بیشتر از همسر، دوست دختر و بخشهای عشقی – و محدودیتهای ذاتی آنها اجتناب کرده است. او گفت: «از همان ابتدا، شخصیتهای من کاملاً متفاوت یا چندوجهی بودند. احتمالاً خیلی خوش شانس بودم که از آنجا شروع کردم. هنگامی که مردم شما را در آن نور می بینند، به آن می چسبند.”
در کافه، آفتاب صبح او را دوستانه و تقریباً بی ادعا نشان داد تا اینکه شروع به صحبت در مورد کارش کرد. بعد پشت آن چشمان گشاد شده، چیزی شبیه رعد و برق برق زد.
شانون مورفی، کارگردانی که از نزدیک با او در فیلم «کشتن حوا» همکاری داشت، به من گفت: «جودی فوقالعاده قدرتمند است». قرار نیست مردم فقط او را به عنوان دختر همسایه انتخاب کنند. چون ضایع است.»
و با این حال، نقشی که کامر در “Prima Facie” ایفا می کند، به شدت یک دختر همسایه است، که بخش زیادی از دل شکستگی و نیروی نمایش را به نمایش می گذارد. نوشته سوزی میلر، یک وکیل استرالیایی که تبدیل به نمایشنامهنویس شد، و به کارگردانی جاستین مارتین («جنگل»)، همچنین استرالیایی، «Prima Facie» به تسا انسلر، وکیل دادگستری امیدوارکنندهای میپردازد که از خاستگاه و لهجهی کارگری خود فراتر رفته است. هنگامی که او خود را قربانی تجاوز جنسی میبیند، جنایتی که او اغلب از مجرمان متهم آن دفاع میکرد، وقار و خودخواهی تسا از بین میرود. در این نمایشنامه هیچ گاه در واقعیت و خشونت تهاجم تردید وجود ندارد. این که باید برای زنی مانند تسا کامر اتفاق بیفتد – خیلی زیبا، خیلی قاطع، خیلی زیرک – به این معنی است که ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد.
بیشتر در مورد تئاتر، موسیقی و رقص نیویورک در این بهار
“Prima Facie” در سال 2019 در سیدنی با بازی شریدان هاربریج بازیگر استرالیایی اکران شد. وقتی میلر و مارتین فهمیدند که می خواهند آن را به لندن ببرند، شروع به پرتاب نام بازیگران زن انگلیسی کردند. مارتین به کامر پیشنهاد داد. میلر گفت نه. او کامر را در فیلم «کشتن حوا» در نقش قاتل مرکوری ویلانل دیده بود که متولد روسیه و لهجه روسی است. فرمان برنده جایزه امی کامر بر این نقش به قدری مطلق بود که میلر تصور کرد که کامر در واقع روسی است. هنگامی که مارتین به آرامی او را تصحیح کرد، یک فیلمنامه ارسال شد.
در اوایل قرنطینه بریتانیا، در لیورپول، جایی که او با والدینش زندگی می کرد، به کومر رسید. مستقیماً و با صدای بلند با او صحبت کرد. او چندین دوست داشت که نسخه هایی از تجربه تسا را تجربه کرده بودند. و چالش حرفه ای به همان اندازه جدی بود که غیرقابل انکار بود.
“من خیلی از آن می ترسیدم. میدانستم که اگر به آن نه بگویم، صرفاً به این دلیل است.» اما بخشی از وجودم در اعماق وجودم بود که معتقد بود من میتوانم این کار را انجام دهم، و من علاقه مند بودم که چگونه به آن نقطه برسم.»
این ترس رویکرد اولیه او را به نقش تقویت کرد. مارتین گفت: “او می ترسد.” اما روش او برای مقابله با آن این است که خودش را در آن بیندازد.»
کومر در نوجوانی تئاتر را کشف کرد. “من وارد آن شدم زیرا از آن لذت بردم. باعث خوشحالی من شد. من فکر نمی کنم که این هرگز تغییر کرده باشد. معلمی او را برای یک درام رادیویی معرفی کرد که منجر به حضور یک مامور و گاهی اوقات تلویزیون شد. پس از فارغ التحصیلی، او در یک فروشگاه سوپرمارکت و در یک بار مشغول به کار شد تا مخارج زندگی خود را تامین کند. ایده او از تجمل این بود که بتواند تنها از راه بازیگری امرار معاش کند. اولین شکست بزرگ او هفت سال پیش بود، زمانی که او به عنوان بازیگر نقش اصلی در “سیزده”، درام بی بی سی درباره زنی که از اسارت طولانی فرار می کند، انتخاب شد. حتی در آن زمان، کامر نتوانست نقشی روی صحنه داشته باشد.
اما شناختی که «کشتن حوا» به ارمغان آورد، همه چیز را تغییر داد. برای مارتین و برای جیمز بیرمن، تهیهکننده اصلی «Prima Facie»، فقدان تجربه تئاتر او هرگز مشکلی نبود. آنها منابعی را به او پیشنهاد کردند – درس صدا، جلسات حرکت – و زمان تمرینی که او نیاز داشت.
کامر همیشه یک بازیگر شهودی بوده است. او متوجه شد که چالش این بود که این شهود را در نظر بگیرد و آن را به سمت بیرون گسترش دهد تا به آخرین ردیف بالکن برسد. “مثلاً، چگونه از بالای سرم تا نوک انگشتان پاهایم را صدا کنم؟” او گفت.
تمرینها که در اوایل سال 2022 آغاز شد، مانند تحقیقات کامر، سخت بود. او با وکلای دادگستری، با افسران پلیس و با یک قاضی دادگاه عالی صحبت کرد. او از یک ایستگاه پلیس بازدید کرد و در جلسه استماع شرکت کرد. او برای خودش کلاه گیس گذاشته بود. او می خواست بداند زنی مانند تسا چه می پوشد. او چه می خورد؟ او چگونه مینشیند، میایستد و صحبت میکند؟ کامر با تماشای برخی از وکلای زن در محل کار، ارتباطی فوری احساس کرد.
او گفت: “عناصری از آن وجود داشت که شبیه تئاتر بود: لباس ها، نشانه ها، تمرین خطوط.”
تلویزیون و مجموعه های فیلم، محیط های دقیق و واقع گرایانه ای را فراهم می کنند. به خصوص اگر پروژه ها در محل فیلمبرداری شوند. تئاتر یک فضای نمادین تر است، تداعی کننده نورها و تخته سه لا، که به کومر نوعی آزادی ارائه می دهد. در آن درخشش، او می توانست آزمایش کند، می توانست بازی کند. او با تمام اشتیاق یک تازه مسلمان گفت: «آنچه که تئاتر واقعاً در من جرقه زد، کنجکاوی و حس تخیل بود. روی صحنه هیچ زرهی، ایمنی، هیچ توانایی برای توقف و گرفتن دوباره آن وجود نداشت، به ویژه در صحنه ای که در آن کومر، به تنهایی در کف صحنه، حمله را به تصویر می کشد.
میلر حتی در حین تمرین متقاعد شده بود. او روی صحنه بسیار باشکوه است. او یک حیوان تئاتر است،» او در مورد Comer در تماس ویدیویی اخیر گفت. “او شخصیت است. او آنجاست.»
اما پس از سالها اجرا در تلویزیون و فیلم، کامر نمیدانست که مخاطبان زنده چگونه پاسخ خواهند داد. اضطراب او تا پرده اول و شاید حتی بعد از آن باقی ماند. او گفت: «در واقع من کاملاً از ترس غرق شده بودم. “من واقعاً برای هوا نیامده ام.”
او به یاد آورد که در اواخر اولین پیش نمایش در لندن، صدای گریه زنی در ارکستر را شنید. کومر گفت: “این غم انگیزترین گریه بود.” «در اطراف تئاتر پخش شد. مثل این بود که تماشاگران این ناگفته را به یکدیگر اجازه میدادند تا هر چیزی را که برایشان پیش میآید احساس کنند.»
استفن گراهام، بازیگری که با یک کومر نوجوان در «پلیس خوب» و سپس دوباره در «کمک» کار کرد، «پریما فیس» را در لندن دید و گریه کرد و «زیبایی و ظرافت و ظرافت و مهارتی که در آن وجود داشت را تحسین کرد. وارد آن اجرا شد.»
من آن را در لندن ندیدم، اما چند هفته پیش آن را به صورت ویدئویی، از طریق ضبط اجرای زنده تئاتر ملی تماشا کردم. مهارت او از همان دقایق اول مشخص بود. با خودم فکر کردم به کومر در عبایی نگاه کن. ببین چقدر خوبه سپس به نظر می رسید که شخصیت او را تصاحب می کند. غرق در داستان، کامر را فراموش کردم، زیبایی او را فراموش کردم و فقط به تسا فکر کردم.
میلر هم متوجه این موضوع شده بود. شما به او نگاه نمی کنید و می گویید: یک زن زیبا گریه می کند. او گفت: “یک زن ویران شده گریه می کند.”
در هنگام صبحانه، کامر گفته بود که علیرغم چهره بانوی برجستهاش، او خود را به عنوان یک بازیگر شخصیت میداند، کسی که میخواهد در بخشی ناپدید شود، حتی اگر یا بهویژه به این دلیل که حتی نمیتواند در یک کافه دهکده ناپدید شود. او گفت: “من دوست دارم به جایی برسم که نقشی را بازی کنم که خودم را نشناسم.”
“Prima Facie” به عنوان یک چالش شخصی شروع شد، تقریباً یک جرات. آیا او می توانست تمام آن مدت را به تنهایی روی صحنه ببرد؟ آیا او می تواند تغییرات صحنه و تغییرات اساسی در احساسات را انجام دهد؟ اما در مورد چیزی بیشتر شده است.
زنان هر شب در لندن پشت درب صحنه منتظر او بودند و به او می گفتند که تجربیات آنها آینه تسا است یا اینکه برای حمایت از زنانی مانند او به شغل حقوقی فکر می کنند. با ناپدید شدن در تسا، او راهی به این زنان داده است تا خودشان را بشناسند. آن تصویر نزدیک خیمه شب بازی؟ این چهره او است که دو برابر شده است، اما همچنین موزاییکی است متشکل از عکس های زنانی که تصاویر و داستان های خود را ارسال کرده اند. این چیزی است که کامر میخواهد: احساس کردن بخشی از چیزی بزرگتر از خودش، احساس هدف بزرگتر از طریق او کار کردن است.
او میگوید: «این لحظاتی است که وقتی بیشترین احساس رضایت را دارید، از مسیر خود خارج میشوید».